جز سر کوی تو ای دوست ندارم جائی
در سرم نیست بجز خاک درت سودائی
بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید نظری بنمائی
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی
این همه ما و منی صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدائی
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم وهیچ که در هیچ نظر فرمایی
پی هر کس شدم از اهل دل و حال طرب
نشیندم طرب از شاهد بزم آرائی
عاکف در گه آن پرده نشینم شب و روز
تا بیک غمزه او قطره شود دریائی
غزل های عارفانه حضرت امام خمینی قدس الله سره
نویسنده » صبر جمیل » ساعت 2:54 عصر روز جمعه 86 تیر 22